یه باره یادم اومد برخی رسانه ها اعلام کرده بودند قراره تجمعی اعتراض آمیز برگزار بشه
اینکه چرا نداره! بخاطر تشکر از سخنان مهر آمیز و سراسر عالمانه حکیم بزرگ؛دانشمند فرزانه حضرت آقای پشمک العلماء که اخیرا مثل افاضات سابقش و سایر همکارانش ابراز وجود فرمودند و علامه مصباح یزدی را اوّلا بی سواد ثانیا متهجر ثالثا و رابعا و.... هر چی فحش بلد بود خطاب کردند.
البته بی خیال دنیا و پدر سوختگیهایش.
آیت الله مقتدایی چه زیبا گفت: شخصیت آیت الله مصباح شخصیتی نیست که با این توهین ها لکه دار شود.
حالا کی عالمه و کی جاهل بمونه دو دو تا هیجده تا اینم برای شادی دل آقای محتشمی و حوزه ی علمیه ی واشنگتن.
امّا بحث اصلی اینجاست یکی از حاضرین در مجلس یه حرفی رو به آیت الله مقتدایی زد که منو حسابی تو فکر برد .
راستی چرا وقتی چند روحانی در پانزده خرداد دو سال پیش یه سئوال از آقای هاشمی با جسارت پرسیدند( البته که کارشون اشتباه بود و بی ادبی) امّا آقایان جامعه مدرسین احساس وظیفه کردند و بیانیه صادر کردن که بایدم می کردند در مرحله دوم دادگاه ویژه دمار از روزگارشون در آورد که بازم بایدم... امّا چرا وقتی یه آخوند که خیلی دوست دارم بدونم حتی قدرت تدریس صرف ساده رو هم داره یا نه؟ میاد اونم در یک مجلس علنی کسی را که مقام معظم رهبری با اشارتی حکیمانه ایشان را شهید مطهری عصر حاضر خطاب میکنه به فحش میشکه اونم از نوع دوم خردادیش و بی خدایش چرا بیانیه ....و چرا دادگاه ویژه.....و چرا مسئولین کشوری...؟
بابا این حرفا چیه پاهاتونو دراز کنید اتل متل با سانسور زن هندیش بازی کنیم سیاست اگه پدر مادر داشت همیشه سوم خرداد بود و آزادی خرمشهر.
اینم گزارش تصویری مال اونایی که لطیفند و هنری
خدا پدرت و بیامرزه علامه! اینهمه طرفدار اونم این روز گرم
آقا اجازه؟ میشه فرق جناب آقای هاشمی و علامه مصباح رو لطف بفرمایید؟
یادش بخیر وقتی از هاشمی انتقاد کردم چه پدری از من در اوردن حالا چقدر همه صبور شدن؟!
حاج آقا! تو رو خدا دل من و دیگه نشکونید میدونی از بازیم زدم اومدم من که دیگه سیاسی نیستم
نوشته شده توسط : مهدی
نمی دونم چی بگم ؟ داد بزنم؟ آخه تا کی میخوای سیب زمینی تو دیس بچینند و تو بجای سیب درختی بخوری و در پایان مراسم کلی دست شما درد نکنه نثار روحشان
نخند گریه داره اعصاب منو بیش از این خط خطی... جدی باش.
تا کی میخوای روحانی نما رو تو دیس معنویت قابلت کنند و تو با صوت و کف دلت رو خوش کنی
مرد حسابی! آخه به تو هم میگند آدم؟ بابا بزبز قندی اونقدر عقلش کشید بگه اگه مادر مایی دستاتو نشون بده تو یه بار از این آقایون نپرسیدی ای مدافعین حقوق بشر و خدایان آزادی این سرزمین!
اگه دلسوز مردم ایرانید چرا دستتون اینقدر سیاهه. آخه دستای مادر ما که سیاه نبود؟!
آقای ابطحی ! معاون پارلمانی رئیس جمهور مهربانتر از مادر این سرزمین!
تو جلسات که همش شاهد بودیم با موبایلت عکس یادگاری یا به عبارتی پیکچر کسب شهرت اخذ می فرمودییییییییییییید. حتی جلساتی بین اللملی اونم در کشوری چون اسپانیا که همه ی چشمها با زاپاس اضافی میاند.
بعدها هم که الحمدالله به برکت شیر نفت جشن تولد وبلاکت رو با کیک و شمع و شاید پروانگانی بدور شمع.
ای آزادیخواه! ای یار دبستانی من! راستی چوب الف بر سر من. ای همرا و همدم مردی با عبای شکلاتی ! یه حرف نیمچه حساب دارم . میخوام یواشکی بهت بگم البته اینم بدون دیوارا موش داره و موشم گوش. نه ام پی تری پلیر تو جیب و اندی کن تو دست. خیالت راحت هیچ جا درز نمی کنه.
می دونی چیه ؟ آخه مردم ایران یه مزاق بدی که دارند با حلوا کامشون شیرین نمی شه.
سری به کوچه پس کوچه های تهروون و ترکون و لرون و کردون و بلوچستون بزن و مردم رو ببین و شرم کن و لباس پیغمبر و با احترام به اهلش اونم در جشن تولد وبلاکشون هدیه کن.
سر نمی زنی پس ببین در پشت خانه های برخی احزاب اشرافی سلطان منش و گزافه گوی حرّاف شاعر مذاق این سرزمین مردمی اینچینی هم زندگی می کنند که جشن تولدی را نه تنها نداشته اند بلکه نامش نیز برایشان همچو سیمرغ نا آشناست.
تو را نمی گویم . بلکه همکلاسیها و دانشگاهت را نیز خطاب دارم. از خدا بترس که اگر نترسیدی ناچار از خلق خدا خواهی ترسید.
یه بار رای میدند. دوبار. دیگه سه بار شو شرمنده تو نخواه که بدخواهی میاره
اینم چند تصویر از جشن تولد قشر عاشق دین و فرهنگ و سرزمینشان ایران در تالارهای رنگارنگ این سرزمین برای آنان که فرصت سر زدن و گوش دادن ندارند تا آنچنان که نخورده نمی میرند ندیده هم ...
ابطحی جون! اینو که می بینی داره کیک سفارش میده برا جشن تولد وبلاکش. البته زیاد خیره نشو اونا رو با آنتی ویروس میشه حل کرد.
ایشونم داره شمعها رو فوت میکنه تا مهمونای ویژه هدایا رو تقدیم کنند.
فکر نکنی داره گریه می کنه نه اشک شوقه! تازه این که چیزی نیست ببین چقدر آدامس رو میز مطالعه اش گذاشته . نمی دونم چطور میخواد اینهمه رو بخوره؟!
این دو تا هم اونقدر کیک خوردن و شمعها رو فوت کردن که دمر رو تختخوابشون...
این یکی هم هی میخوره و خودش رو وزن میکنه
نوشته شده توسط : مهدی
بابا حالا مگه چه خبره اینقدر داغ کردی ؟!
گفتم با وبلاکم آشتی کنم که قهر ماله بچه هاست حالا تو علم جدایی رو دست گرفتی؟
این و تو یکی از وبلاکهای زیر مجموعه بی بی سی بلاک دیدم از اون وبلاکهای که برای خراب کردن چیزی از همه جاشون دروغ در میارند
تا عنوان این خبر رو دیدم با تعجب و ناراحتی وری وری شدید کفشامو بدست گرفتمو دویدم امّا تا صفحه بارگذاری شد دیدم بهروز خالی بند نه کیوانه شون بود.
آخه مرد حسابی مگه این عکس و برا نابیناها گذاشتی؟ اگرم با فتوشاپ بلد نیستی کار بکنی لا اقل یه ذره گل و ماسه رو اون تابلوی عربی مغازه میکشیدی تا ملّت نفهمند خالی بندی کنتور نمی ندازه
بزرگوار تا اونجا که بابا نه نه هامون برامون گفتند زبان مردم ایران فارسی اونم از نوع بی پشتو شه و به قول بچه محلیها دویومن خدمتت عرض بکنم اصلا به مخت فشار نیاری و تصور نکنی این عکس قمه زنی نمی تونه باشه آآآآآ اونم از نوع ایرانیش و عاشق اهل بیتیش
بی خیال بابا ! امّا از من گفتن اگه آخرش شیر کیانوش از دست این نبوغ تو دق نکرد من اسممو که هیچ لست نیمم رو هم عوض می کنم.
نوشته شده توسط : مهدی
کار نداریم خوب می رقصید یا نه؟ مهم اینه که می رقصید و کم نمی اورد.
همیشه رفقا می گفتند: بابا اینو دیگه همه می شناسند چرا اینقدر به آب و آتیش میزنه؟ این رأی بیار نیست که نیست.
اونوقت بود که رادیاتش جوش می اومد ومی گفت: رفیق مهم اینه که برقصم و به ثوابش برسم و اینکه ذکرم بر لبها مستدام باشه حالا مردم بپسندند یا نه.اصلاً مهم نیست. مهم اونطرف آبیه که سوت و کف بزنه و خوشش بیاد و حال بکنه. که اون بوظیفه اش عمل می کنه و تا بحال کوتاهی نکرده.
بگذریم بابا. هر چی بود تموم شد مهم اینه که مردم انواع و اقسام رقصها رو خوب یاد گرفتند و از این به بعد خوب می فهمند وقتی که مراجع می گند رقص حرامه. کدوم قسمش مرادشونه
ولی هیچ وقت مردم این نمایشها رو فراموش نمی کنند. اینهمه هنر پیشه ی با استعداد رو در یک صحنه دیدن
یه عده از اونا خودشون رو از چشم مردم انداختن برا رضایت خالق مردم و یه عده خودشون رو از چشم خدا انداختن برای سوت و کف مخلوقات خدا
به هر حال خیلی خوش گذشت نمایشگاه و خنده باز
جالب گربه خانم بود که بهتش زده بود ، آخه فکر نمی کرد کسی رو دستش بزنه دیگه رقص گربه ای هم جواب نمی ده
ولی یه خوبی که این انتخابات داشت این بود که دل همه رو بدست اوردن
آره اونایی که بچه هاشون نیاز به سرگرمی داشتند و یا مریض بودند می تونستند با رای دادن به دکتر ... متخصّص اطفال مشکل خود رو حل کنند.
اونایی که کمبود محبّت داشتند بودند کاندیدایی که این چند روز رو از مادر مهربونتر
اونایی که طراح و گرافیک می خواستند سرکار خانم ... رو که در پوسترهاش تنها ویژگی خودش رو با خط درشت نوشته بود.
چ
اونایی که قلبشون برای وصال به اربابانشون لحظه شماری می کنه و آرزویی زیارت حرمش در واشنگتن و سینه زنی در بین المللش رو دارند
اونایی که عشق ماشین،خوردن ویا هر چیز دیگه ای رو دارند
برا همشون کاندیدا و فلوس موجود.
حتی اونایی که عشق پرواز و سفر به کره ی ماه رو دارند
دروغم کجا بوده مگه اون خانم شیر کیانوش انصاری بچه ی همین مملکت نبود، آب و کاه این مملکت رو نخورده بود
بله حواسش جمع بود، مخش کار می کرد، البته هیچ فکر نکنی با پول من و تو به فضا رفت. نه بابا تهمت وری وری گناه داره
هر کس هم چیزی برای ارائه دادن نداشت بازم بی معرفتی نکرده بود و با یه شاخه گل دست خالی خودش رو پر کرده بود و خوش تیپی شو برا مردم به ارمغان آورده بود که از آنها هم بطور جداگانه تقدیر و تشکر می نماییم
امّا نمی دونم چرا این کوچولو ناراحته؟
ها فهمیدم. ای بیچاره! ای بدبخت ! ای فلک زده ! حق داری گریه کن. تو گریه تو ادامه بده. به هیچ وجه دست از گریه بر ندار.
ماجرا از این قراره جناب آقای بردبار بهش گفته تبلیغ کن تا از مزایایی بلند مدت و کوتاه مدّت شرکت برخوردار بشی امّا بعد. پول ندادند که هیچ، گوشاش رو هم بحدی کشیدند که شما شاهد ماجرا هستید و با کمال اردنگی از شرکت بیرونش کردن
البته تو هم تقصیر داریا، نمی دونی وقتی که آقا ده روز تموم داره میرقصه، خسته و کوفته میاد استراحت کنه از طرفی می بینه همه بهش نارو زدند و یه رای هم بهش نداند ( حتی کامران و نازی که این چند روزه براشون کم نذاشته بود) بعبارتی علمی تر هم خدا رو از دست داده، هم خرما رو اصلاً بزار خود بردبار خان حرف حسابش رو بگه بفرمایید: تو غلط می کنی پول می خوای تازه دیشب از دست نازی راحت شدم تو قد علم کردی تو غلط می کنی چیزی میخوای ، نازی رو هم بعقدت در نمیارم تا چه رسه به پول
نوشته شده توسط : مهدی
مهدی صاحب الذنوب( هداه الله ان شاء الله): الو!
خدا :الو! بفرمایید
مهدی صاحب الذنوب( هداه الله ان شاء الله): سلام
خدا:علیک السلام و رحمتی
مهدی صاحب الذنوب: شوزتون بخیر ( راستش چون نمی دونستم خونه ی خدا الان شبه یا روز مخفّف هر دو رو به کار بردم)
خدا: دنیاتون بخیر
مهدی صاحب الذنوب: بابا گیر نده اوّل کاری ، اگه دنیام بخیر بود که تماس نمی گرفتم
خدا: بی خیال ما که عادت داریم ، نود و نه درصد و نود و نه صدم درصد مشتریامون ...
مهدی صاحب الذنوب:میگم تو که اونجا برا خودت رئیسی چه خبر از بابا و مامانِ بزرگِ به توان بزرگم
خدا: جاشون وری وری خوبه به فکر خودت باش
مهدی صاحب الذنوب: راستی اونجا هم اینترنت اومده،بابا نمی دونی چه محشره هرچی بخوای با یه کلید مفت ومجانی جلوت میریزه ، راستی اگه فیلمی، عکسی، مقاله ای میخوای تعارف نکنیا، من و شما که این حرفا رو با هم نداریم
خدا: عجب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ب
ببین به کاربراش بگو یه پنج ریالی بزارند رو پیشونیشون با دستمال ببندند یهو چشم نخورندا
مهدی صاحب الذنوب:این یکی رو هم خوب گفتی، اره این ممدِ،پسر همسایه خیلی چشاش شورِ، اصلاً نمی تونه ببینه من با شبکه ی جهانی کار می کنم، البته غیبت نمی خوام بکنم اصلاً می دونی چیه؟ شایدم شوری چشاش برا اینه که با آب قم دوش میگیره، خوب بچه مردم که تقصیری نداره آب شور میره تو چشاش بعد هی از چشاش شور میریزه
خدا: حالا بگو ببینم ای کلک! چی شده یادی از ما کردی.نکنه راه گم کردی؟
مهدی صاحب الذنوب: نه بابا ما که همه جا بیاد شما هستیم.باور کن هر وقت میرم حرم حضرت معصومه (س) یا مسجد مقدّس جمکران
سلام شما رو هم میرسونم
خدا:خیلی ممنون لطف می کنید شما، بنده سایه شما رو از سر مردم کم نکنم ، در فراق شما جهان اسلام مثل بادکنک می پکه
مهدی صاحب الذنوب: بابا قابل شما رو نداره، اصلاً بنده از مادر که زاییده شدم به فکر خدمت برای اسلام و مسلمین و مردم آزاده ی جهان بودم، حالا اگه این وسطا یه وقتی هم شیطونو تو جیبم گذاشتم فقط برا این بود که بهش بفهمونم( بابا ما خودمون اینکاره ایم صد تا امثالتو می برم لب جو و تشنه بر می گردونم تو دیگه اومدی کار یاد من می دی از تو به یک اشاره ، از من رو دست راه رفتن، بعد می فهمی چه هستم)
خدا: که اینطور!؟
مهدی صاحب الذنوب:بگذریم ، خدایا غرض از مزاحمت اینه که اومدم از پارسی بلاگ شکایت کنم
خدا: واسه چی اونا که بازم یه قدمی برداشتند یه تکونی به خودشون دادند.نه پارسی بلاگ رو بی خیال
مهدی صاحب الذنوب: چی چی رو بی خیال؟ الان چند ماهه هر چی می نویسم نگاه هم بهش نمی کنند
خدا: از کجا می دونی؟
مهدی صاحب الذنوب: می دونم دیگه، من بچگیام یه چشمم کور شد، یه دکتر متدین و متعهّد و متخصّصی بود عمل جراحی کرد ، بعد شانس ما (به حضرت وسواسِ خناس اگه دروغ بگم) یکی از عرفا از دنیا رفت چشمشو به من بخشید از اون موقع چشم غیبیم باز شده
خدا: تو هم خوب میشی غصه نخور
مهدی صاحب الذنوب: حرکت از ما ، برکت از شما
خدا: میگم حالا پارسی بلاگ نخونه چی میشه، خدا بلاگ که می خونه
مهدی صاحب الذنوب:بابا ول کن این حرفا رو من می گم امروز اینقدر اینجا ساکنان مدرن کره ی خاکی پیشرفت کردند که با شبکه ی جهانی تبادل نظر می کنند، تازه هنوز خیلیاشو نگفتم مثلاً با هم چت می کنیم، حالا من بگم شما که کلاس اینترنت نرفتی متوجه نمی شی، حالا من یه کم بیشتر توضیح می دم بجاش روز قیامت جبران کن. ببین یه نرم افزاری هست به نام یاهو مسنجر، از این جاشو به عربی می گم که اگه بچه ها خوندن بد آموزی براشون ندوشته باشه ،ها می گفتم خیلی چت روم فیه موجود.فی کل چت رومٍ بناتٌ و ابناءٌ کثیر.لِهر فردٍ آی دیٌ جمیل.جالبش اینجا بید. انا می تونم با ایّ فرد بخوام خصوصیاً و خلوتاً و فی محیط دور از از انظار الناس با هم چخ چخ کنیم
فکر نکنی اصل بحث یادم رفته نه اینجا هر کی نوشته اش برگزیده بشه برا خودش یه کلاسیه، البته فراموش نشه من در مرحله ی اوّل برا رضای شما می نویسم ولی خوب مشکل اینه که این پارسی بلاگ نمی دونه خیلی وقتا میشه آدم اگه دوست داشت مرحله اوّل رو اصلاً شرکت نکنه مثال بزنم خوب متوجه بشه مثلاً یه کم زیر میزی رد و بدل بشه اصلاً شما تو مسابقه شرکت نکن ، تنبل نرو تو مسابقه جایزه خودش میایه
خلاصه سرت رو درد نیارم ببین خدا من وقت ندارم تو یه کم بجای من زیر میزی به بر و بچ مهندس فخری بده شاید نوشته های منم مورد الطاف خفیه ی درگاهشون واقع بشه
بسه دیگه پول تلفنم زیاد میشه
راستی تلفن به شما داخل شهری مییوفته یا خارج از کره ای اینم جوابشو به ایمیلم ارسال کن
وای وای شما رو به خودت می سپارم، به امید عنایت بیشتر
کوچک شما : مهدی صاحب الذنوب( هداه الله ان شاء الله)
نوشته شده توسط : مهدی
همیشه وقتی کسی باهاش دعوا می کرد سریع کار رو به فحش و فحشکاری می کشوند تازه با خشونت خاص خودش داد می زد
اگه یکی بگی ده تا می خوری البته کمش اینه
ده تا بگی دیگه برو بالا به این زودی ها هم پایین نیا اصلاً می تونی همون بالا برا همیشه بمونی مطمئن باش گرسنه نمی مونی آخه قراره بعضی ها گهگاهی برا سیاحت شایدم زیارت به اونجا سری بزنند
رسمه دیگه اگه کم بزاری می گن : منگل.بی عرزه ترسو وووووو
خوب جا افتاد ولی بعضی وقتا آدم یه چیزایی تو تاریخ میخونه که آرزو می کرد در اون عصر می بود و هر چه عقده داشت خالی می کرد
اره یکیش همین رئیس مکتب شیعیان
ببین دیگه من و جو زده نکن که خیلی حرفا رو بزنم به لحاظ امنیتی نمی تونم راحتتر بگم اصلاً مگه مجبورم خودت سواد داری بخوون و ببین آدم چقدر باید ترسو باشه(حالا از خالق و مخلوق برا کوچه و بازار ما فرقی نداره) که نتونه حال یه جوجه رو بگیره
(یکى ازبـستـگان امام صادق(علیه السلام)ازآن حـضرت بـدگویى کرده بـود.
وقتى بـه آن حضرت خبـر رسید. بـدون آن که عکس العمل شدیدى از خود نشان دهند , بـا آرامش بـرخاستند و وضو گرفتند و مشغول نماز شدند.
یکى از حـاضران بـه نام (( حـماد لحـام)) مى گوید: من گمان کردم حـضرت مى خواهد آن شخص را نفرین کند, ولى بـر خلاف تـصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا کرد: خدایا من حقم رابه اوبخشیدم.
تو از من بزرگوارتری وجود و کرمت ازمـن بیشتر است پس او رابـه من بـبـخش و کیفر مکن! )
نوشته شده توسط : مهدی
گاهی دلم اونقدر برا اقام تنگ میشه که جز دیدن حرمش هیچی منو آروم نمی کنه
راستی دوست داری هر شب که زیارت عاشورا می خوانی بدونی همون لحظه در کربلا چه خبره
راستش نمی خوام براتون نسخه پیچی کنم زیاد نترسید
فقط یه سایتی رو یکی از دوستان معرفی کرد که همیشه بصورت مستقیم حرم ابی عبد الله(ع) رو نشون میده
دلم نیومد شماها وبلاک نویسان دینی و نوکران بروز ارباب ازش محروم باشید
اگه حالی پیدا کردید این بیچاره رو هم دعا کنید
برا دیدن کربلا بصورت مستقیم اینجا کلیک کنید
http://www.imamhussain.org/html&docs/ar/live.html
نوشته شده توسط : مهدی
نوشته شده توسط : مهدی
من همسن و سال پسر تو هستم
تو همسن و سال پدر من هستی
پسر تو درس می خواند و کار نمی کند
من کار می کنم و درس نمی خوانم
پدرمن نه کار دارد نه خانه
تو هم کار داری هم خانه و هم کارخانه
من در کارخانه ی تو کار می کنم
و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است
سود ان برای تو دود ان برای من
من کار می کنم تو احتکار می کنی
من بار می کنم تو انبار می کنی
من رنج می برم تو گنج می بری
من در کارخانه ی تو کار می کنم
ودر اینجا هیچ فرقی بین من و تو نیست
وقتی که من کار می کنم تو خسته می شوی
وقتیکه من خسته میشوم تو برای استراحت به شمال میروی
وقتیکه من بیمار میشوم تو برای معالجه به خارج میروی
من در کارخانه ی تو کار میکنم
و در اینجا همه ی کار ها به نوبت است
یک روز من کارمی کنم توکار نمی کنی
روز دیگر تو کار نمی کنی من کار می کنم
من در کارخانه ی تو کار می کنم
کارخانه ی تو بزرگ است
اما کارخانه ی تو هر قدر هم بزرگ باشد
از کارخانه ی خداکه بزرگتر نیست
کارخانه ی خدا ازکارخانه ی تو و ازهمه ی کارخانه ها
بزرگتر است
و در کارخانه ی خدا همه ی کارها به نوبت است
در کارخانه ی خدا همه چیز عادلانه تقسیم می شود
در کارخانه ی خدا همه کار می کنند
در کارخانه ی خدا حتی خدا هم کار می کند.........
نوشته شده توسط : مهدی
مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید چرا؟ آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟ من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم مشتری با اعتراض گفت پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند "آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند مشتری گفت دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند! برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد
نوشته شده توسط : مهدی